همیشه با من بمان
هیچکس عاشقانه تر از من
نمی تواند
تو را بسراید
....................................
در تمام لحظه هایم
تکرار می شوی
اما
تکراری نمی شوی…
....................................
گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم !
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود …
....................................
فرهنگ لغتها نیاز به ویرایش دارند
برای معنی دلتنگی احتیاج به این همه کلمه نیست
دلتنگی یعنی تو !
....................................
دلتنگی یعنی : روبروی دریا ایستاده باشی اما خاطره ی یه خیابون خفه ات کنه !
....................................
غصه ی دوری دلدار مرا پیرم کرد / غم هجران نگارم ز جهان سیرم کرد
گریه کردم ز فراغت گل من باور کن / که مرا غربت این شهر زمین گیرم کرد
....................................
نقش چشمان خمارت ، چه کشیدن دارد / سایه ساران دو زلفت ، چه لمیدن دارد
آن قدر خوب و ملیحی که به یک جرعه نگاه / حس مستی لبت طعم چشیدن دارد
....................................
مهربانیت را با دلم پیوند زدم تا از تو دور بودن را احساس نکنم ، اما باز دلتنگم
....................................
تو را آرزو نخواهم کرد ، هیچ وقت !
تو را لحظه ای خواهم پذیرفت که خودت بیایی ، با دل خود نه با آرزوی من
....................................
اسکناسه مچاله ی تو دستمو سمت راننده تاکسی گرفتم ، گفت : یه نفری ؟
آهسته گفتم خیلی وقته
....................................
غمی نیست ، جز درد لا علاج دوری !
....................................
تو باور نداری این حرف ها را !
وگرنه من سالهاست برای آنکه در فال تو باشم ، در قهوه ی تو غرق شده ام
....................................
نمیدانم
سر سفره دلت
چه به خوردم دادی
که هنوز هم نمیتوانم
نمکدان بشکنم؟!
....................................
ای همیشه جاودانه در میان لحظه هایم ،
غصه معنایی ندارد تا تو میخندی برایم!
....................................
دوست داشتن نم نم باران است، کم کم می آید و به درازا میکشد
بارانی دوستت دارم…
....................................
هرکس جای من بود ، می بُرید
اما من هنوز می دوزم ، چشم امید به راه . . .
....................................
هزار بار هم از این دنده به آن دنده شوی فایده ندارد !
این تخت خواب “آغوش” کم دارد . . .
....................................
تعداد دقیق مژه هایت را میدانم
تعجب نکن ، مگر زندانی،کاری جز شمردن میله های زندانش دارد ؟