loading...
**متنوع ترین وب تفریحی**
لینک ثابت بازدید : 319 جمعه 10 شهریور 1391 نظرات (0)

 

 

 

 

مثل یک درنای زیبا تا افق پرواز کن ، نغمه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن

زندگی تکرار زخم کهنه دیروز نیست ، بالهای خسته ات را رو به فردا باز کن.


....................................

بگريد و سوزد و نابود شود

آنکه چون شمع بخندد به شب تار کسی

بی گمان دست در آغوش نگارش ببرند

آنکه يک بوسه ستاند ز لب يار کسی

.................................... 

 

یه روز معلم پرسید که عشق چند بخشه:

زود دستمو بردم بالا و گفتم:

یه بخشه ولی وقتی تو رو دیدم فهمیدم که عشق سه بخشه...

1-آتش دیدن تو  2-شوق با تو بودن۳ - واندوه بی تو بودن

....................................

از دل کوچه گذشتم از میون جاده ی خیس

این مسیر، بدون برگشت که واسم هیچ آشنا نیست

میخوام آرامش بگیرم من که تو غصه اسیرم

حق من نیست مثل سایه توی تنهایی بمیرم…

....................................

سلامت میکنم ای غنچه ی راز / تو بودی از برای عشقم آغاز

تویی تنها دلیل زنده بودن / ندارم طاقتت با چشم در ناز
 

....................................
 

زین شاخه به آن شاخه پریدن ممنوع ، در ذهن بجز تو آفریدن ممنوع

غیر از تو ورود دیگران در قلبم ، عمرا ، ابدا ، هیچ ، اکیدا ، ممنوع!

 

....................................

 

دوستت دارم شاهدی ندارم جز کوچه پس کوچه های خلوت دل!

 

....................................

 

با تو زمستان هم لحظه ها شکوفه می زنند انگار که هر ثانیه آغاز بهاری است

برای رسیدن به ” تو “

 

....................................

 

آری آغاز دوست داشتن است گر چه پایان راه نا پیداست

من به پایان دگر نیند یشم که همین دوست داشتن زیباست

 

....................................

 

آنگاه که آوار تنهایی روحت را در هم شکست ، گوشه ی قلبت را بنگر ،

من آنجا به انتظارت هستم

 

....................................

 

کاش میشد در سایه ی مژگانت ، لحظه ای به تماشای دریای خوشرنگ چشمهایت می نشستم

 

....................................

 

زندگی ابرهایی است با نام وفا  میریزد به جویی به نام صفا

میرود به رودی به نام عشق  میرسد به دریایی به نام وداع

 

....................................

 

جانا ز دست عشق تو ، یک دم نباشد راحتم / هر شب خیالت را کشم ، ای ماه تابان در برم

 

....................................

 

مردی نزد روانپزشک رفت و از غمی که در سینه داشت سخن گفت. روان پزشک پاسخ داد : در شهر دلقکی ست که مردم را میخنداند و شاد میکند نزد او برو تا غم خود را فراموش کنی ، مرد لبخند تلخی زد و گفت : من همان دلقکم!!!

 

....................................

 

بی تو آغاز می کنم من روزهای زرد را / اشک و آه و ناله ها و درد را

می نویسم بی تو بودن های من پایانم است / بی تو حامل می شوم اندوه و اشک سرد را

 

....................................

 

روزگاری او را می جستم، خود را می یافتم اکنون خود را می جویم، او را می یابم

 

....................................

 

من نه آنم که دو صد مصرع رنگین گویم

من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم

 

....................................

 

سرنوشتم اگر اینست که می بینم
 حکم تغییر قضا را به که باید گفت؟

آی خط خوردگی صفحه پیشانی من!
این همه خط خطا را به که باید گفت . . . ؟

....................................

 

از لحظه های طی شده حظی نبرده ایم / خودرا  به دست  شاید و اما  سپرده ایم

بشمار لحظه لحظه ی  عمر  گذشته را / هر چند ســـــال بود  همانقدر  مرده ایم


....................................

 

گفتی به ماه نگاه کن یاد من باش به یاد لحظه های سرد من باش

انگار روز و شبم بی ماه نمیشه به خدا یادتم بی ماه همیشه

 

....................................

 

تنگی نفست را، نینداز گردن آلودگی، دلت را ببین، کجا گیر کرده…

 

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 33
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 448
  • بازدید کلی : 64,236